سلام خدا در رو باز کن من برگشتم.
برگرد... يكي منتظر هزار و يكمين برگشته توئه
/**/
/**/
اينجا شده واسم يه استراحتگاه
يه استراحتگاه كه فقط خودم و تنهاييام توش جاداره.
يه جايي واسه رفع خستگي
جايي كه بعد از مدتها، كه تمام اتفاقات خوش و ناخوش زندگي
همهي افكارمو دربرميگيره و ديگه نميتونم چيزي رو تحليل كنم و هنگ ميكنم
ميام و عمليات ريلكسيشن رو راه ميندازم. تا شايد ذهنم خالي بشه از افكار
سخته و خشن روزگار.
اما امروز خيلي خيلي خستم.
به هم ريختهام.
انقدر كه حجيم شدن مغزم رو كاملا احساس ميكنم.
حتي ديگه نميدونم اين استراحتگاه هم واقعا ميتونه آرومم كنه
يا نه؟!!!!
نميفهمم.
نميفهميم.
ديگه هيچكس، هيچچيزو هيچكس و نميفهمه و درك نميكنه.
چقدر دور شدم ازش.
بازم بدقولي...
بازم نامردي...........
بازم.....